^ تک پارتی کیوت از جین:)^
صبح شده بود..چشمات رو مالیدی..
به دور و برت نگاه کردی ولی جین رو ندیدی..
انگار زودتر از تو بیدار شده بود و پایین بود..
کارهای لازم رو انجام دادی و رفتی پایین که دیدی جین داره صبحانه درست میکنه،
لبخندی زدی و رفتی از پشت بغلش کردی: سوکجیناا..صبح بخیرر
برگشت سمتت و بوسهای به لب هات زد: صبحت بخیر مآه من
خندیدی و لب زدی: داری چی درست میکنی؟..بوی خوبی داره!
جین: پنکیک با موز ، صبحانه مورد علاقت..
جیغی زدی و به لپش بوسهای زدی: عاشقتممم
خنده ای کرد: منم همینطور
درحال صحبت کردن بودید که زنگ به صدا در اومد و رفتی تا ببینی کیه!
که دیدی برادر بزرگترت یعنی جونگیِ..
ا.ت:سلاممم داداشییی
با لبخند بغلت کرد و لب زد: سلامم خواهری
جین: سلام جونگیشی
جونگی: سلام سوکجین شی
بعد از اینکه وارد خونه شد..کلی باهم صحبت کردید و جین هم سعی داشت باهاتون هم صحبت بشه..
از اونجایی که شغلت معمار بود..بیشتر در مورد اون صحبت میکردید..
جونگی: ا.ت..نمونه کارهات رو میتونی نشونم بدی؟
ا.ت: حتما..
رفتی تبلتت رو آوردی و شروع کردی طرح هارو نشون دادن: قشنگه؟
جونگی: عالیهه دختر
خندیدی و لب زدی: ممنونن
ادامه دادی: از سویون چخبر؟
سویون دختر جونگی بود و واقعا شیرین بود..!
جونگی: هیچی..یکم اذیت میکنه
با خنده گفتی: اشکالی نداره ..بچس دیگه
با لبخند لپت رو بوس کرد: هیچکس اندازه تو بچه نیست ا.تی
جین با کمی حرص لب زد: آره درسته
جونگی سرش رو گذاشته بود روی پاهات و باهم فیلم نگاه میکردید..
بارها به جین گفتید بیاد باهاتون فیلم ببینه اما نیومد..
فقط گفت میخواد بره کمپانی..چون آیدل بود.!
توی فکر بودی که جونگی لب زد: عهه تموم شد..تو گشنت نیست؟
از افکارت اومدی بیرون:چرا خیلی گشنمه
جونگی: پس بیا بریم یه دوکبوکی درست کنم لذت ببری
ا.ت: اوکییی
درحال خوردن دوکبوکی بودید که جین لب زد: خوبه..خوشمزس
ا.ت: راست میگه واقعا محشره
جونگی خنده ای کرد: ممنونمم نوش جونتون
بعد از اینکه غذاتون رو خوردید وقت رفتن جونگی بود..
دم در بودید و با ناراحتی لب زدی: جونگیاا..بازم بیایی هااا
جونگی: باشه خواهری..خدافظ
ا.ت: خدافظ
و در رو بستی..
جین بدون توجه بهت رفت روی مبل نشست و سرش رو کرد توی گوشیش!
رفتی کنارش نشستی و بغلش کردی که پَسِت زد: برو کنار
بغضت گرفت: چیشده
جین: برو پیش جونگی جونت..
خندهای کردی..معلوم بود حسودی کرده: یااا..سوکجین حسودد..اون خودش زن و بچه داره هاا
جین: نمیخوام
هوفی کشیدی: سوکجیناا..لطفااا
جین: قول میدی فقط مال خودم باشی؟
ا.ت: من همیشه مال تو بودم و هستم*لبخند
و بوسه ای به لبانش زدی..
دلیل گزارش کردنتون؟
تمومم شدددد..
قشنگی که درخواست داده بودی امیدوارم خوشت اومده باشه=>
منتظر نظراتتون هستمم..بوسسس:)))
به دور و برت نگاه کردی ولی جین رو ندیدی..
انگار زودتر از تو بیدار شده بود و پایین بود..
کارهای لازم رو انجام دادی و رفتی پایین که دیدی جین داره صبحانه درست میکنه،
لبخندی زدی و رفتی از پشت بغلش کردی: سوکجیناا..صبح بخیرر
برگشت سمتت و بوسهای به لب هات زد: صبحت بخیر مآه من
خندیدی و لب زدی: داری چی درست میکنی؟..بوی خوبی داره!
جین: پنکیک با موز ، صبحانه مورد علاقت..
جیغی زدی و به لپش بوسهای زدی: عاشقتممم
خنده ای کرد: منم همینطور
درحال صحبت کردن بودید که زنگ به صدا در اومد و رفتی تا ببینی کیه!
که دیدی برادر بزرگترت یعنی جونگیِ..
ا.ت:سلاممم داداشییی
با لبخند بغلت کرد و لب زد: سلامم خواهری
جین: سلام جونگیشی
جونگی: سلام سوکجین شی
بعد از اینکه وارد خونه شد..کلی باهم صحبت کردید و جین هم سعی داشت باهاتون هم صحبت بشه..
از اونجایی که شغلت معمار بود..بیشتر در مورد اون صحبت میکردید..
جونگی: ا.ت..نمونه کارهات رو میتونی نشونم بدی؟
ا.ت: حتما..
رفتی تبلتت رو آوردی و شروع کردی طرح هارو نشون دادن: قشنگه؟
جونگی: عالیهه دختر
خندیدی و لب زدی: ممنونن
ادامه دادی: از سویون چخبر؟
سویون دختر جونگی بود و واقعا شیرین بود..!
جونگی: هیچی..یکم اذیت میکنه
با خنده گفتی: اشکالی نداره ..بچس دیگه
با لبخند لپت رو بوس کرد: هیچکس اندازه تو بچه نیست ا.تی
جین با کمی حرص لب زد: آره درسته
جونگی سرش رو گذاشته بود روی پاهات و باهم فیلم نگاه میکردید..
بارها به جین گفتید بیاد باهاتون فیلم ببینه اما نیومد..
فقط گفت میخواد بره کمپانی..چون آیدل بود.!
توی فکر بودی که جونگی لب زد: عهه تموم شد..تو گشنت نیست؟
از افکارت اومدی بیرون:چرا خیلی گشنمه
جونگی: پس بیا بریم یه دوکبوکی درست کنم لذت ببری
ا.ت: اوکییی
درحال خوردن دوکبوکی بودید که جین لب زد: خوبه..خوشمزس
ا.ت: راست میگه واقعا محشره
جونگی خنده ای کرد: ممنونمم نوش جونتون
بعد از اینکه غذاتون رو خوردید وقت رفتن جونگی بود..
دم در بودید و با ناراحتی لب زدی: جونگیاا..بازم بیایی هااا
جونگی: باشه خواهری..خدافظ
ا.ت: خدافظ
و در رو بستی..
جین بدون توجه بهت رفت روی مبل نشست و سرش رو کرد توی گوشیش!
رفتی کنارش نشستی و بغلش کردی که پَسِت زد: برو کنار
بغضت گرفت: چیشده
جین: برو پیش جونگی جونت..
خندهای کردی..معلوم بود حسودی کرده: یااا..سوکجین حسودد..اون خودش زن و بچه داره هاا
جین: نمیخوام
هوفی کشیدی: سوکجیناا..لطفااا
جین: قول میدی فقط مال خودم باشی؟
ا.ت: من همیشه مال تو بودم و هستم*لبخند
و بوسه ای به لبانش زدی..
دلیل گزارش کردنتون؟
تمومم شدددد..
قشنگی که درخواست داده بودی امیدوارم خوشت اومده باشه=>
منتظر نظراتتون هستمم..بوسسس:)))
- ۲۷.۹k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط